مهاجری که تنها رفت . . .

ما که رفتنی شدیم ؛ اونم تنها... حالا هر کی خواست بگه اشتباه ست ... ولی ما میخوایم بریم کانادا ...

مهاجری که تنها رفت . . .

ما که رفتنی شدیم ؛ اونم تنها... حالا هر کی خواست بگه اشتباه ست ... ولی ما میخوایم بریم کانادا ...

تیتر را شما انتخاب کنید

اعتراض بر نوشته هایم بی هیچ شرطی وارد است.


وقتی در نظرات خصوصیم میبینم...

                                اعتراض شده بر نگاره هایم که گه گاه ربطی

به عنوان وبلاگ (مهاجری که تنها رفت) ندارد. 


              روحم کرخت می شود و دست از کیبورد میکشم اما

حقی به دستانم نمیدهم.

           و


برای کسانی که به جای دستم بهانه میگیرند

              ؛ هورا میکشم

وهوار میزنم

                      ؛ بر سر دستم

که بهانه نگیر

    

                          ؛ حق با مشتریست





---------

اضافات :

با کفشهای پاره

پرچم را بالا کشیدیمُ

سرودی خواندیمُ

شب را آسوده غنودیمُ

فردا ...

کفشهایمان نبود

پرچمی بود ...

                   اما  ...

                            پرچم ما ...

                                           نبود !!!

در دور دستها

            عده ای کفشهایمان

                                 را بپا کردندُ

                     پای می کوبندُ


 سرود می خوانند هنوز 



چشمهای سیاه...

هوا سرد بود

بیرون بارون میومد دختری وارد کافه شد چترش رو بست و با افتخار به مانتوی گرون قیمت خودش نگاه کرد  ....
و به خاطر اینکه تونسته بود از خیس شدن مانتو جلوگیری کنه به خودش تبریک گفت!!!
 
 با تکبر ، روی یک مبل دو نفره  کنار شومینه لم داد.

  روی مبل اصلا احساس راحتی نمی کرد  حس می کرد مبل کمی نمناکه و  ناصافی های  زیربدنش داره اذیتش می کنه اما بی توجه به مبلی که روش نشسته بود نگاهش متوجه پسری شد که با یک بلوز آستین دار نازک ، درست مقابلش نشسته .
پسر با چشمهای سیاه و خوش فرم خودش به سمت او خیره شده بود
 دختر از زیر نگاه بودن لذت می برد


روسری‌اش را عقب‌تر برد، آن‌قدر که دو رشته منحنی مو بتونه مثل پرانتز صورتش را در قاب بگیره
با اینکه نمی خواست به روی خودش بیاره اما شیفته ، چهره ، سبزه و موهای لخت و مشکی پسر شده بود
  پسر یک لحظه هم چشم ازش بر نمی داشت و این امرباعث شده بود که دختر با اعتماد به نفس بیشتری سعی به دلبری کردن بکنه !!!


پسر جرعه آخر از قهوه خودش و سر کشید ، از روی صندلی  بلند شد و به سمت شومینه حرکت کرد دختر سعی میکرد با نگاه کردن به اطراف بی تفاوتی خودش رو از این قضیه بروز بده !!!

دیگه در یک قدمیش ایستاده بود
پسر گفت : سلام !!!..............
 
دختر در حالی که چشماش به نشانه موفقیت برق خاصی پیدا کرده بود با سر جواب سلامش رو داد      تو حال و هوای خودش غوطه ور بود که پسر گفت : میشه یکم برید اونورتر

دختر با  تکبر و غرور خودشو کشید کنار و جا رو برای نشستن یک نفر دیگه باز کرد


)(،*(ـ)،)*×)*،٪×،!٪¤!٫)×!()*(ـ!٫ـ(!*¤)،٬!)٪×ـ،!*ـ،!)،٫،!×)،*٪٫)!¤،ـ!()+!)(!


پسر نزدیک شد و از روی مبل پالتوشو ، که زیر بدن دختر گرم شده بود  و نمناکیش به مانتو دختر انتقال یافته بود پوشید و بدون خداحافظی رفت ...........

دختر از سر جاش بلند شد به کمرش چرخی داد و در حالی که حس سنگین شکست می کرد به مانتوی گرون قیمت خودش نگاه کرد



------

زیر نویس:


لطف کنید به روحیات منیفیستی خودتون غلبه کنید --- این مطلب بدون هیچ غرض ورزی انجام شده و اینو به حساب لاکتوز زیاد موجود در شیر امروزم بزارید

نامه مدیکال و ایرانی بودن ما ...

ما ایرانی هستیم

 

 

ملتی شریف ( چون دانشگاه شریف داریم )

ملتی صادق ( چون به هیچ وجه من الوجوه از دروغ استفاده نمی کنیم )

ملتی با استعداد ( چون به طریقای مختلف هم دیگه رو می پیچونیم سر هم کلاه می ذاریم و..)

ملتی با فرهنگ ( جوابش را فقط در کتاب تاریخ می توان یافت )



فکرشو بکن...


زنگ خونه به صدا در میاد ***
دینگ دینگ ، یا شاید زییییینگ، یا ممکنه دینگ دان دینگ،  یا هر کوفت دیگه
شما پشت در میری می پرسی کیه ..
هیچ جوابی شنیده نمی شه
بازم میگی کیه
صدا ی به گوش نمی رسه
اینبار داد می زنی میگی :  گوسفند دانمارکی جواب  بده ، یابوووو
یه صدای لرزوون می گه لطف کنید در رو باز کنید 
با خودت میگی یعنی کی می تونه باشه ...
یادت میو فته به بزک زنگوله پا قصه معروف و بین المللی شنگول و منگول و حبه انگور و آقا گرگه 
میگی اگه راست می گی دستت و ببینم
یارو می گه چی ؟
چی  و راست می گم ؟ من که هنوز حرف نزدم؟؟؟؟؟
میگی ببخشید شما 
صدا میاد پستچیه !!!
درو باز میکنی میبینی یه نامه داری 
از یه فرد بزرگ البته نه از لحاظ قد و هیکل بلکه از لحاظ ادبی و گرامر 
و همچنین قلم و نوشتار
مطمئنا حدس زدی کی و میگم

بله نامه از طرف دکتر اح م د  ی   نژاده

×٪!٬٫¤)!פـ!،¤ـ!()٫،¤(ـ¤()،¤!ـ،פ!٪٬×٫٪¤ـ!()¤*ـ!(*٫)¤!*
این نامه قرار بوده به دست خانم مرکل صدر اعظم آلمان برسه اما بخاطر 
سیستم پیشرفته پستی مملکت عزیزمون
می رسه به دست شما 
تو هم که بدت نمی آد (با اینکه می دونی چی شده خودت و میزنی به کوچه محمود چپ و) 
رسید و امضا می کنی

متن نامه ::::::::::::::::::::::::::::::::::::
خانم خانوما سلام 
اگر از احوالات ما پرسش کنید ملالی نیست بجز دوری شما
امیدوارم موقع خواندن نامه شوهرت کنارت نباشه

روزگار غریبیست نازنین
روزگاری پر از فاحشه پر از پشه پر از جسد و لاشه
واسه همین دیدم وقتشه

شما ، بله ، شما که در کشورهایتان امسال مدونا ماریا کری استفانی شکیرا  و
 از اینا که من نه دیدم و نه می بینم دارید
 البته به نظر من ،
این ماریا کری هیکلش بهتر از بقیه اس
جنیفر ،  اندامش
مدونا ،  خوب مونده با این سن و سالش
استفانی ، پوست به رنگ برفش
شکیرا هم که از خودمونه بچه لبنانه
بگذریم کجا بودیم آها با اینکه نمی شه به سادگی از این خواهرای گلم بگذرم اما بگذریم
داشتم می گفتم اوضاع خرابه 
خربزه آبه
جهان رو داره
باران می باره
واسه سیاهی 
وقت فراره
آخه قراره
امام بیایه
دلداروم بیایه 
غمخوارم بیایه
حالا همه حاضرید واسه دستای بندری !!!!!
ببخشید از بحث خارج نشیم

در زمانی که قوم عجوج مجوج در کشور اوشن فشن زندگی مسالمت آمیزی می کردن پفک نمکی می خوردن و 
یخمک لیس می زدن و گاهی وقتا زبونم لال زبونم لال کروات می زدن
3 فرشته بر آنان ظهور کرد که بعد ها به نام 
 فرشتگان چارلی نامیده شدند
این فرشته ها  ، عجب چیزای بودن !!!
مخصوصا اون مو فر فریه
همون که موهاش قهوه ای بود همون که لباش و قرمز قرمز می کرد
ول کن
خلاصه خواهر اینجوری بخوای کشورت و اداره کنی نه دنیا رو خواهی داشت نه آخرت
با سپاس : دکتر تیم پاس

نامه رو تا میزنی میزاری تو جیبت با خودت میگی همون بهتر که این نامه به مقصد نرسید 
کاش نامه بوش هم به دست من می رسید
و 
یه نماز شکر گذاری به جا میاری

-----

اضافات :

من

   سه تارم را

              به تو خواهم داد

که هیزمت باشد

تو

  فقط

       مرا دلگرم کن

نگهش می داری

       به یادگاری !!!




پ - ن

هر لباسی به تن این وبلاگ میکنیم ، بی فایده است.